اشک خدا
باران اشک خدا! کجا پنهان شدي؟
ميخواهم بر من بباري...!
باران ببار!
ببار که دلم دلتنگ اوست،
ببار که شايد در صداي دلنشين تو طنين صداي او را بشنوم!
ببار و دلتنگي را، دلتنگي را بشوي...! اکنون تمام دل تنگي آسمان با من است .
تاب دوري ات از آسمان ساخته نيست.
چه رسد به من .
بعد از اين اگر کسي صدايم کرد بگوييد
رفته پي ماه پنجره اش بگردد.
در سکوت و فاصله آرام مي گيرم
تنها براي انعکاس يک صداي آشنا...
نظرات شما عزیزان: